اسلام با شعب ابيطالب ميماند، نه با حقوق مادامالعمر!
هجرت را به امر خدا پيش پاي خود ديد. باز هم در فراق خانه و كاشانه در شهري غريب به زندگي و سازندگي پرداخت و پا پس نكشيد كه هيچ، اندكي بعد مكه را فتح كرد و چه خونها كه در ميدان مبارزه و جهاد بر زمين ريخت و با آن نهال وجود خود را آبياري كرد تا به غدير رسيد و تناور شد ...
و مدتي بعد ...
پيامبر آخرالزمان به سوي معشوق پر ميكشد و ميمانند تربيتيافتگاني كه از ساحت قدسي رسول وحي، درس زندگي گرفته بودند و بايد امتحان پس ميدادند ...
عامه مردم خود را به خواب زدند تا درندگاني گرگصفت از پوست ميش بيرون بيايند و به طمع گوسفنداني پَروارتر به جان دين خاتم بيفتند و مسير تاريخ را از صراط مستقيم نبوي و علوي منحرف كنند تا آخورشان پُربارتر گردد ...
اولي و دومي و سومي نامسلمان نبودند! كافر نبودند! محارب نبودند! يار رسول خدا صلي الله بودند اتفاقا! سادهزيست هم بودند زماني، اما ... اما مزه داده بود دنيا زير دندانشان! آن هم چه مزهي خوشمزهاي!
مخالفت با حكومت عليبنابيطالب عليهالسلام و غصب حكومت وي و دشمني و سب او و خاندانش از همينجا شروع شد ... مزه دنيا ... مال دنيا ...
بيست و پنج سال بعد عليبنابيطالب فرمود: اگر به خلافت برسم، آنچه از بيتالمال مسلمين بردهايد، به خزانه برميگردانم؛ حتي اگر كابين همسرانتان كرده باشيد ...
و اين بود راز بغضي كه از پسرعم پيامبر اسلام صليالله عليه و آله و سلم در دل مسلمانان ماند تا روزي به سرخي عاشورا آن را بر بدن مطهر نوه همان پيامبر خالي كنند تا مگر به حكومت ري برسند ...
* * *
قرنها بعد مسلماناني آخرالزمانيتر از ياران صديق پيامبر آخرالزمان، به رهبري پيامبرگونه سيدي از تبار نور، از زير فشار فقر و گرسنگي و شكنجه طاغوت سربلند كردند تا با تمام توان و توشه خود، دين خدا را ياري كنند و حالا ديگر ميدانستند ياري دين خدا فقط با شرافت ممكن است و با اشرافيت نسبت عكس دارد؛ چراكه پير مرادشان گفته بود:
«ملت عزيز ما كه مبارزان حقيقي و راستين ارزشهاي اسلامي هستند، به خوبي دريافتهاند كه مبارزه با رفاهطلبي سازگار نيست و آنها كه تصور ميكنند مبارزه در راه استقلال و آزادي مستضعفين و محرومان جهان با سرمايهداري و رفاهطلبي منافات ندارد. با الفباي مبارزه بيگانهاند و آنهايي هم كه تصور ميكنند سرمايهداران و مرفهان بيدرد با نصيحت و پند و اندرز متنبه ميشوند و به مبارزان راه آزادي پيوسته و يا به آنان كمك ميكنند، آب در هاون ميكوبند. بحث مبارزه و رفاه، بحث قيام و راحتطلبي، بحث دنياخواهي و آخرتجويي دو مقولهاي است كه هرگز با هم جمع نميشوند و تنها آنهايي تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند. فقراء و متدينين بيبضاعت، گردانندگان و برپادارندگان واقعي انقلابها هستند. ما بايد تمام تلاشمان را بنماييم تا به هر صورتي كه ممكن است خط اصولي دفاع از مستضعفين را حفظ كنيم.»1
مرشد مسلمانان آخرالزمان به مسؤولين و خواص جامعه نيز تذكرات و تنبهاتي داده بود:
«به شما آقايان عرض ميكنم كه توجه به اين معنا داشته باشيد. اين مقامات بعد از چند روزي ديگر تمام ميشود. آنهايي كه در اريكه قدرتهاي بزرگ بودند، بعد از چند روز تمام شد. آنهايي هم كه به درويشي و قناعت زندگي كردند، آنها هم تمام شد. اين امور تمام ميشود، آن چيزي كه هست، ما در حضور حق تعالي هستيم و ثبت است در نامه اعمال ما همه امور. همه خلجانات نفساني و ما بايد فكر آنجا باشيم ....»2
و اكنون نيز كه مسؤوليت خطير رهبري جامعه اسلامي با امام خامنهاي حفظه الله است، نيز اين رهنمودها همچنان ادامه دارد ...
«از جمله چيزهايى كه روند حركت به سمت عدالت را در جامعه كُند مىكند، نمود اشرافيگرى در مسؤولان بالاى كشور است؛ از اين اجتناب كنيد. اشرافيگرى دو عيب دارد؛ عيب دومش از عيب اوّلش بزرگتر است. عيب اوّلِ اشرافيگرى، اسراف است – اشرافيگرىِ حلال را مىگوييم؛ يعنى آن چيزى كه پولش از راه حلال و بحق به دست آمده - اما عيب دوم بدتر است و آن اين است كه فرهنگسازى مىكند؛ يعنى چيزى براى مسابقه دادن همه درست مىكند. البته در اين زمينه مسؤولان درجه يك بسيار نقش دارند.»3
و در آخر بايد گفت:
آهاي نمايندگان مسلمان مجلس شوراي اسلامي جمهوري اسلامي ايران!
تاريخ فقط براي خواندن نيست، براي عبرت گرفتن هم هست ...
بدانيد و به هوش باشيد كه اسلام، در فقر پا گرفت و در طمع مسلماننماها به خون نشست ...
پينوشت:
1. صحيفه امام، جلد 21، صفحه 86 سالگرد كشتار خونين مكه و قبول قطعنامه 598
2. صحيفه امام، ج 20، ص 125 سخنراني در جمع اعضاي هيئت دولت به مناسبت "هفته دولت" 8 شهريور 1365
3. فرازی از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار رئيس جمهور و اعضاى هيئت دولت 1380/6/5