قصص التوابین یا داستان توبه كنندگان

مقدمه


بیشتر بدبختیهائى كه دامنگیر پیر و جوان جامعه انسانى مى شود، بر اثر آلودگى به بذه و گناه و معصیت است اگر مختصر نگاهى به تاریخ اقوام و ملل گذشته، كه جز اسمى از آنها باقى نمانده كنیم براى ما ثابت مى شود كه علل اصلى سقوط آنها بر اثر بى باكى و حتاكى در گناه و نافرمانى خداوند متعال بوده است.
مریض اگر از دستورات طبیب خود سرپیچى كند كسالتش ممتد و غیر قابل علاج مى شود، جامعه هم اگر از دستورات و قوانین الهى سرپیچى نماید، روز به روز به انحطاط و سستى كشانده مى شود.
گناه و تخلّف از قوانین الهى، بزرگترین علل انحطاط و سقوط جامعه بشرى است جامعه گناهكار، هرگز نمى تواند از مزایاى افتخارآمیز بشریت و تكامل انسانى استفاده كند. شخص گناهكار، پیش از اینكه به جامعه خود ضربه اى وارد كند، شخصیّت خود را نابود مى كند و بعد به انسانیت لطمه وارد مى نماید.
فردى كه عاشق فضائل انسانى و آزاد مردى است، باید از پلیدى گناه و نافرمانى قانون الهى به دور باشد. یك آزاد مرد و انسان واقعى كسى است كه تمایلات غیر مشروع خود را ترك گوید و در خزانه فكر خویش، نیّت گناه را هم نپروراند. زیرا فكر گناه، و لو آنكه جامه عمل نپوشد، تیرگیهائى در دل ایجاد مى كند و به صفاى روحانى آدمى لطمه وارد مى سازد.
حضرت مسیح على نبینا و آله و علیه السّلام به پیروان خود مى فرمود: موسى بن عمران به شما دستور داده كه گناه نكنید، ولى من به شما امر مى كنم فكر گناه را نیز در خاطر نیاورید، چه رسد به اینكه عمل گناه را انجام دهید، زیرا هر كه فكر گناه كند همانند كسى است كه در عمارت زیبا و رنگ آمیزى شده اى آتش روشن كند كه در این صورت دود آتش، رنگ خانه را تباه مى كند، اگرچه خانه هم نسوزد، فكر گناه هم عمل را مكدّر و بى اساس مى كند.
پس براى اینكه آدمى از زندگى حیوانى خارج شود و یك زندگى انسانى را اختیار كند، ناگزیر است كه از یك سلسله اصول مشخّص پیروى نماید. و لازمه پیروى كردن از اصول معیّن و مشخّص این است كه خود را در چهارچوب همان اصول محدود كند و از حدود آنها تجاوز ننماید و آنجا كه هوى و هوسهاى آنى، او را تحریك مى كند تا از حدود خود تجاوز كند خود را نگهدارى نماید از این قوه (خودنگهدارى) در لسان شرع به تقوى تعبیر مى شود.
سعادتمندترین مردم كسانى هستند كه بر هوى و تمایلات خویش حاكم باشند و پیرامون گناه نگردند و عمرى با آرامش روانى زندگى كنند، و با روحى مطمئن و خشنود از جهان بروند؛ ولى بدبختانه این افراد با فضیلت همیشه و در تمام ملل و اقوام كم و در اقلیّت بوده اند.
فرستادگان خدا به منظور نجات گناهكاران از سقوط حتمى، و براى آنكه آنان را دو باره به راه فضیلت و سعادت سوق دهند، درهاى توبه و بازگشت را به آنها راهنمائى و مردم را به عفو و بخشش خداوند امیدوار نموده اند.
گناهكار یا باید به راه نادرست و غلط خود ادامه دهد، و در نتیجه خود و جامعه را به خطرات شوم گناه مبتلا سازد و یا باید از راه غلطى كه رفته برگردد و به امید عفو و بخشایش خداوند توبه نماید، و عملا انسانى پاك و خوشبخت و عاقبت به خیر شود.
گناهكارانى كه موفّق به بازگشت و توبه واقعى شوند، و خود را در ظل عنایات و بخشش خداوندى از گناه پاك كنند، ضمیر و روحشان آزاد خواهد شد و دیگر در خود احساس ننگ و حقارت نمى كنند. به طورى كه گوئى هرگز به گناه آلوده نشده بودند چنانچه پیغمبر اكرم (ص) فرموده:
اَلتّائِبُ مِنَ الذَّنْب كَمَنْ لا ذَنْبَ لَه.
یعنى كسى كه از گناه توبه واقعى نماید، همانند كسى است كه اصلا گناهى نكرده است.

غرق گنه نا امید، مشو ز در بار ما
كه عفو كردن بود در همه دم كار ما

بنده شرمنده تو خالق بخشنده من
بیا بهشتت دهم مرو تو در نارما

توبه شكستى بیا هر آنچه هستى بیا
امیدوارى بجو ز نام غفار ما

در دل شب خیز و ریز قطره اشكى زچشم
كه دوست دارم كند گریه گنهكار ما

خواهم اگر بگذرم از همه عاصیان
كیست كه چون و چرا كند ز كردارما

واى بر آنكو نگشت نادم از عصیان خویش
بسوزدش تا ابد جحیم پر نار ما

اگرچه اى مستمند غرق گناهى بیا
دست توسّل بزن به آل اطهار ما

بنابراین بایست دانست كه مهمترین چیزى كه بر بندگان گنهكار واجب و لازم است، توبه كردن او از گناهانش مى باشد. زیرا كه توبه آدمى را از عذاب دنیا و آخرت رهائى مى بخشد، و به لذائذ جاودانى مى رساند و ترك آن (توبه) وى را در معرض عذاب الهى قرار مى دهد زیرا كه گنه كار هرگاه بى توبه بمیرد محتمل است كه به عقوبات سختى دچار شود و بدیهى است كه به حكم عقل دفع ضرر محتمل واجب است از این نظر گنه كاران باید به توبه مبادرت نمایند تا ضررهاى محتمل را از خود دور سازند. و یكى از نعمتهاى بسیار بزرگى را كه خداوند به بشر عنایت فرموده نعمت توبه و قبولى آن است و مى توان گفت كه موضوع توبه و قبولى آن از سوى خداوند از نشانه هاى بزرگ، رحمت و لطف وسیع الهى است. توبه به معنى ترك گناه و بازگشت به سوى خدا و بهترین و رساترین مرحله عذرخواهى در پیشگاه خداوند است. اگر این در بسته بود رستگارى براى كسى نبود زیرا سرشت بشر با آلودگى و خطاكارى و گناه پیوسته است به طورى كه هر بشرى به حسب اعمال جارحه و جانحه (قلب و اعضاء) خود را به انواع آلودگى مبتلا خواهد ساخت. و راغب در مفردات مى گوید: عذرخواهى بر سه گونه است:

1 عذر آورنده در مقام عذرخواهى مى گوید: من فلان كار را انجام نداده ام.
2 یا مى گوید من به این علت و به آن جهت این كار را انجام دادم.
3 یا مى گوید این كار را انجام دادم ولى خطا كردم بد كردم و اینك پشیمانم. سومین عذر خواهى همان توبه است.
سپس مى گوید توبه در اسلام داراى چهار شرط است:
1 ترك گناه.
2 پشیمانى از گناه.
3 تصمیم بر عدم اعاده گناه.
4 تلافى و جبران گناه.
به عنوان مثال: توبه همچون بیرون آوردن لباس چركین از بدن، و پوشیدن لباس پاك و تمیزى به جاى آن است و یا همچون شستشوى بدن آلوده و چركین در حمام است و یا همانند جارو كردن و سپس فرش نمودن. . .
خلاصه بشرى كه بتواند خودش را از انواع خطا و گناه نگهدارد و پاكى فطرت نخستینش را حفظ كند كم یافت مى شود مگر آن مقدارى كه خداوند او را حفظ فرموده باشد بنابراین این خداى حكیم و رحیم توبه را دواى دردهاى معنوى و علاج امراض قلبى و پاك كننده انواع آلودگیها قرار داده تا انسان پس از گرفتارى به گناه به بركت توبه پاك شود و اهل نجات گردد.
خوشبخت كسى است كه از این باب رحمت قدردانى كرده و از آن استفاده نماید و از این موهبت الهى سپاس گذارى كند. و بدبخت كسى است كه این باب رحمت برایش فقط اتمام حجّت شده باشد، یعنى روز قیامت در موقف حساب و پرسش از اعمال، هرگاه در مقام عذرخواهى بگوید پرودگارا نادان و بى خبر بودم، اسیر شهوت و غضب بودم گرفتار هوى و هوس بودم در مقاومت با وساوس شیطان عاجز بودم جواب تمام عذرهایش گفته مى شود. مگر نه باب توبه را بر تو گشوده بودم آیا سخت گیرى شده بود. آیا بالاتر از طاقت به تو تكلیفى كرده بودم آیا براى توبه شرایط سخت و بیرون از قدرتت قرار داده بودیم. . . ؟
اكنون بقیّه گفتارمان را در متن كتاب مى آوریم كه علاقمندان از آن استفاده اتم را بنمایند. در ضمن ما در كتاب به ساده نویسى داستانها اكتفا نموده ایم كه تمام عموم مردم از آن استفاده نمایند و از خداوند متعال خواستارم كه بازگشت و توبه واقعى را به من و همه گنه كاران عنایت فرماید.
شب اوّل ماه مبارك رمضان 1413
مطابق با 22/11/ 1372
تهران على میر خلف زاده


http://yasin31362.blogfa.com/post-927.aspx